سردی نگاه روبشکن فاصله سزایه ما نیست تو بمون واسه همیشه این جدایی حق ما نیست
بودن تو آرزومه حتی واسه یه لحظه
میمیرم بی تو
خوندم من یه بهونست یه سروده عاشقانست
من برات ترانه میگم تا بدونی که باهاتم
تو خوده دلیله بودنم بی تو شب سحر نمیشه
میمیرم بی تو
من عشقت رو به همه دنیا نمیدم حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم
با تو میمونم واسه همیشه
اگه دنیا بخواد منو تو تنها بمونیم واست میمیرم جوابه دنیا رو میدم
با تو میمونم واسه همیشه
من عشقت رو به همه دنیا نمیدم حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم
با تو میمونم واسه همیشه
خاطرات تو را چه خوب چه بد حک میکنم تویه تنهایی هام فقط به تو فکر میکنم
با تو میمونم واسه همیشه
اگه دنیا بخواد منو تو تنها بمونیم واست میمیرم جوابه دنیا رو میدم
با تو میمونم واسه همیشه
اگه دنیا بخواد منو تو تنها بمونیم واست میمیرم جوابه دنیا رو میدم
با تو میمونم واسه همیشه
سردی نگاه روبشکن فاصله سزایه ما نیست تو بمون واسه همیشه این جدایی حق ما نیست
بودن تو آرزومه حتی واسه یه لحظه
میمیرم بی تو
خوندم من یه بهونست یه سروده عاشقانست
من برات ترانه میگم تا بدونی که باهاتم
تو خوده دلیله بودنم بی تو شب سحر نمیشه
میمیرم بی تو
من عشقت رو به همه دنیا نمیدم حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم
با تو میمونم واسه همیشه
خاطرات تو را چه خوب چه بد حک میکنم تویه تنهایی هام فقط به تو فکر میکنم
با تو میمونم واسه همیشه
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست
تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست
تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم
تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست
تنهایی را دوست دارم زیرا
در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد
مردی میره ارایشگاه تا موهاشو کوتاه کنه ...
او معتقده که خدا نیست چون اگه خدا بود حتما به داد
این همه ادم بیچاره و درد کشیده می رسید اینهمه ادم
دارن رنج میکشن و زندگیشون اشفته و نا بسامانه پس
چرا خدا بهشون کمک نمیکنه؟
مرد چیزی نگفت تا کار ارایشگر تموم شد وقتی می خواست
بره یه ادم بسیار ژولیده رو تو خیابون دید که با موهای
بلند و نا مرتب از جلو ارایشگاه رد می شد او ارایشگر
رو صدا زد و گفت : اون مرد رو ببین ....... به نظر من
هیچ ارایشگری تو این دنیا وجود نداره ..........ارایشگر
با تعجب گفت چرا ... من که هستم .......مرد گفت پس
چرا این رهگذر اینقدر کثیف و ژولیدس ؟ و موهاش بلند و نامرتبه؟
ارایشگر گفت خوب اون پیش من نیمده اگه میومد مشکلش
رو حل می کردم ........مرد گفت این مردم هم باید برن
پیش خدا تا خدا مشکلشون رو حل کنه اگه اونا به خدا
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
دل از
تو