سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
من در یاهو
 RSS 
اوقات شرعی
سه شنبه 86 مرداد 23 ساعت 12:0 عصرقلب شکسته
نشسته بود روی زمین و داشت یه تیکه هایی رو از روی زمین جمع می کرد. بهش گفتم: کمک نمی خوای؟
گفت نه.
گفتم: خسته می شی بذارخوب کمکت کنم دیگه.
گفت: نه خودم جمع می کنم.
گفتم:حالا تیکه ها چی هست؟بد جوری شکسته معلوم نیست چیه؟
نگاه معنی داری کرد و گفت:قلبم. این تیکه های قلب منه که شکسته. خودم باید جمعش کنم.
بعدش گفت : می دونی چیه رفیق؟آدمای این دوره زمونه دل داری بلد نیستن. وقتی می خوای یه دل پاک و بی ریا رو به دستشون بسپری هنوز تو دستشون نگرفته میندازنش زمین و می شکوننش.
میخوام تیکه ها ش رو بسپرم به دست صاحب اصلیش اون دل داری خوب بلده.
میخوام بدم بهش بلکه این قلب شکسته خوب شه.آخه می دونی اون خودش گفته که قلبهای شکسته رو خیلی دوست داره.
تیکه های شکسته ی قلبش رو جمع کرد و یواش یواش ازم دور شد. و من توی این فکر که چرا ما آدما دل داری بلد نیستیم موندم.
دلم می خواست بهش بگم خوب چرا دلت رو می سپردی دست هر کسی؟
انگاری فهمید تو دلم چی گفتم. بر گشت و گفت: دلم رو به دست هر کسی نسپردم اون برای من هر کسی نبود. گفت و این بار رفت سمت دریا.
سهمش از تنهایی هاش دریایی بود که رازدارش بود.
متن فوق توسط: بردیا نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
مدیر وبلاگ : بردیا[87]
نویسندگان وبلاگ :
م-اصلی (@)[0]


چی بگم که خیلی تنهام با حوصله ریلکس و کاملا آرام شوخ مزاج و خنده رو صبور و با تحمل همیشه به یاد خدا
آرشیو یادداشت ها
bardia
Meli
لوگوی من

لوگوی دوستان من


اشتراک در خبرنامه