سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
من در یاهو
 RSS 
اوقات شرعی
پنج شنبه 86 آذر 29 ساعت 10:10 صبحفقط برای بردیا

 

بردیای من ، سلام.

امیدوارم هر جا که هستی حالت خوبه خوب باشه .نمیدونم الان کجایی و داری چی کار میکنی . نمیتونی تصور کنی چقدر دلم واسه لحظه لحظه  با تو بودن تنگه.هر جا رو نگاه میکنم تویی .نمیدونی از اون روز یک شب نشده که خوابتو نبینم. نمیدونم کی میای به  وبلاگت سر بزنی ، شایدم اصلا نیای.یلدا نزدیکه.یلدات پیشاپیش مبارک.خیلی مواظب مامان باش.حالش که خوبه؟نگو از طرفه کی ، اما ببوسش. از 7 دی امتحانام شروع میشه کی دیگه دعا کنه و از اون گره ها بزنه برام؟؟

اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست                   وفا آن است که نامت را همیشه زیر لب دارم

الهی من فدای تو ،چیکار کنم برای تو                        اگه تو این بیابونا خاری بره به پای تو   ؟؟

یه روزی مثل یه شمع داشتم خاموش میشدم        اگه تو نبودی من فراموش میشدم          آره پروانه شدی تا بالات سوخته شه ........

دیگه نمیدونم چی بگم. خیلی خیلی مواظب خودت باش گلکم.

خداحافظ... 29 آذر 1386 (B.M)


متن فوق توسط: بردیا نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
شنبه 86 آبان 5 ساعت 9:26 صبحتنها سر مویی ز سر موی تو دورم
 


هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم


متن فوق توسط: بردیا نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
دوشنبه 86 شهریور 19 ساعت 8:59 صبحاز عجایب د نیا
 این عکس رو به دقت نگاه کنید
 
Az ajayebe donia magnify
این تصویر یک صخره در برمه است.این عکس فقط در یک روز خاص از سال میتواند گرفته شود.در این روز اشعه خورشید با زاویه خاصی بر این صخره می تابد.
حالا عکس رو 90 درجه بچرخونید.و بعد نگاه کنید
 magnify Az ajayebe donia

متن فوق توسط: بردیا نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 86 شهریور 18 ساعت 1:20 عصرچرا پسرها مامانشونو بیشتر دوست دارن!!!

مامان و بچه:
بچه : مامان؟
مامان: بله؟
بچه: من می خوام به دنیا بیام
مامان: باشه عزیزم.
بچه: مامان ؟
مامان: بله؟
بچه: من شیر می خوام.
مامان: باشه .
بچه: مامان؟
مامان: بله؟
بچه: من جیش دارم.
مامان: باشه.
بچه: مامان؟
مامان: بله؟
بچه: من بیف استراگانوف می خوام با سوپ صدف! ...
مامان: چشم
بچه: مامان؟
مامان: بله ؟
بچه: من لباس فضا نوردی می خوام.
مامان: خب !
بچه: مامان؟
مامان: بله؟
بچه: من بوس می خوام!
مامان: الهی فدات شم.
بچه: مامان؟
مامان: جون دلم؟
بچه: من G.F می خوام
مامان: هان!!!... خب!
بچه: مامان؟
مامان: بله؟
بچه: من یک خط موبایل می خوام.
مامان: به روی چشم
بچه: مامان؟
مامان: بله؟
بچه: من یک پارتی داف می خوام.
مامان: هان!؟ باشه.
بچه: مامان؟
مامان: بله ؟
بچه: من زن می خوام!
مامان: باشه قربونت بشم.
بچه: مامان؟
مامان: بله ؟
بچه: من دیگه زن نمی خوام!...
مامان: اوااااا... خوب باشه.
بچه: مامان؟
مامان: بله؟
بچه: می شه به بابا بگی بره نخود سیاه بخره!!!...
مامان: !!!!!!!!!!!!!!! ...
بچه: مامان ؟
مامان: بله ؟
بچه: من بغل می خوام؟
مامان: بیا عزیز دلم.
بچه: مامان؟
مامان: بله؟
بچه: مامان؟
مامان: جونم. بگو مامان!
بچه: مامان حالت خوبه!؟؟؟...
مامان: آره مامان جان چی می خوای عزیزم!
بچه: تو رو می خوام!.... خیلی زیاد!...
بابا و بچه:
بچه: بابا؟
بابا: بعله؟
بچه: من می خوام به دنیا بیام.
بابا: به من چه به مامانت بگو.
بچه: بابا؟
بابا: هان؟
بچه: من شیر می خوام.
بابا: اااه... به مامانت بگو.
بچه: بابا؟
بابا: هاهاهاهان
بچه: من ماشین کنترلی می خوام
بابا: چی؟ آروم باش بچه...
بچه: بابا؟
بابا: هووووم...
بچه: من پول می خوام
بابا: ... ؟؟؟!!!
بچه: بابا؟
بابا: بعله؟!!!
بچه: منو می بری پارک؟
بابا: من ماشینمو نمی برم پارک تو رو ببرم؟
بچه : بابا؟
بابا: هووووم
بچه: میشه من یک اتاق شخصی داشته باشم.
بابا: چه غلطا...
بچه: بابا من زن می خوام...
بابا: بشین سرجات دهنت بو شیر می ده.
بچه: بابا؟
بابا: ...
بچه: من دیگه زن نمی خوام!
بابا: به درک سیاه...
بچه: بابا؟
بابا: درد و بلا!
بچه: تقصیر تو بود که من به دنیا اومدم یا مامانم.
بابا: تقصیر عمه ات بود.
بچه: بابا؟
بابا: زهر مار!!!
بچه: بابا؟
بابا: هان؟
بچه: منو دوست داری؟؟؟
بابا: ها ؟!
بچه: بابا؟!
بابا: ...
بچه: بابااا ؟
بابا: خورررر پفففف
بچه: بابااااااااا؟
بابا: خفه می شی یا نه؟
بچه: من مامانمو می خوام...
بابا: خبرت از اول همینو بگو!
بچه: ببخشید من می رم پیش مامان
بابا: هررررررررری

متن فوق توسط: بردیا نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
یکشنبه 86 شهریور 18 ساعت 8:54 صبحexplain
Entry for 23 July 2007 magnify
Never explain yourself to any one

Because the person who like you doesn"t need it, and the person who dislikes you won"t belive it                                                                      

                    


متن فوق توسط: بردیا نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
دوشنبه 86 شهریور 5 ساعت 8:29 صبحمادر بزرگ

اون مثل فرشته ها بود
چشمه ی عشق و صفا بود
با نگاه مهربونش
آیت پاک خدا بود
قصه هاش قصه ی بودن
قصه ی خاطره ها بود
قلب پاک و روشن او
جلوه ی آینه ها بود

مادر بزرگ مادر بزرگ
بگو کجایی
مادر بزرگ مادر بزرگ
پیش خدایی

یادمه از لب تو چه ها شنیدم
قصه ها به پاکی دریا شنیدم
چشم تو خورشید آسمون من بود
دل تو گرمی آشیون من بود
اون شبای پر ستاره
بی تو جلوه ای نداره

مادر بزرگ مادر بزرگ
بگو کجایی
مادر بزرگ مادر بزرگ
پیش خدایی

موهای سپید و نازت
مثل بخت من پر از خواب
خنده روی لب نازنین تو
خنده ی مهتاب
اون شبای پر ستاره
بی تو جلوه ای نداره..

مادر بزرگ مادر بزرگ
بگو کجایی
مادر بزرگ مادر بزرگ
پیش خدایی...

امروز یک هفته میشه که مادر بزرگ خوبم رفته پیش خدا.برای شادی روحش یه فاتحه بخونید.ممنونم.


متن فوق توسط: بردیا نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
شنبه 86 مرداد 27 ساعت 11:20 صبحپروانه


شمع دانی که دم مرگ به پروانه چه گفت               گفت ای عاشق دیوانه فراموش شوی
سوخت پروانه ولی سخت جوابش را داد                 گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی


متن فوق توسط: بردیا نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
پنج شنبه 86 مرداد 25 ساعت 1:13 عصرفراموش

حکایت جالبی است که فراموش شدگان فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمی کنند!


متن فوق توسط: بردیا نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
پنج شنبه 86 مرداد 25 ساعت 11:53 صبحبه همین بسنده کن

آدم ها به هم گل  می دهند ، چون معنای حقیقی عشق در گل ها نهفته است . کسی که بکوشد صاحب گلیشود ، پژمردن زیبایی اش را هم خواهد دید . اما اگر به همین بسنده کند که گلیرا در دشتی بنگرد ، همواره با او خواهد ماند. چون آن گل با عصر هنگام ، با غروب خورشید ، با بوی زمین خیس و با ابرهای افق آمیخته است!


متن فوق توسط: بردیا نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
چهارشنبه 86 مرداد 24 ساعت 1:6 عصربفرمائید بستنی !!!
          بستنی قیفی از نوع واژگون :)

 

اولین بستنی قیفی توسط یک مهاجر ایتالیایی به نام ایتالو مارچیونی (Italo Marchiony) در نیویورک تهیه شد و او فالب مخصوص خود را در ۱۹۰۳ به ثبت رساند. در ۱۹۰۴ قیف بستنی به طور اتفاقی در نمایشگاه جهانی سنت لوییس معرفی شد. در این نمایشگاه یک تولید کننده وافل (نوعی نان شیرین که در قالب آهنی در دار پخته میشود) اهل سوریه به نام حموی Hamwi تعدادی وافل را به شکل مخروط لوله کرد تا همسایه بستنی فروشش بتواند برای توزیع بستنی از آن استفاده کند. این شکل عرضه بستنی، تا امروز یکی از محبوبترین شیوه ها باقی مانده است و در سال بیلیونها قیف بستنی تولید میشود.تولید انواع دیگر بستنی از نوع چوبی، بستنی با رویه متفاوت (میوه ای و شکلاتی) و ...از سال ۱۹۲۰ آغاز شده است که در آن زمان " پدیده ای نوظهور" نامیده می شدند.*


متن فوق توسط: بردیا نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)
   1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
مدیر وبلاگ : بردیا[87]
نویسندگان وبلاگ :
م-اصلی (@)[0]


چی بگم که خیلی تنهام با حوصله ریلکس و کاملا آرام شوخ مزاج و خنده رو صبور و با تحمل همیشه به یاد خدا
آرشیو یادداشت ها
bardia
Meli
لوگوی من

لوگوی دوستان من


اشتراک در خبرنامه